تنگ طه
وبلاگي شامل مطالب آموزشي دوره ابتدايي و مطالبي درباره روستاي تنگ طه
کریم جان ! چگونه رفتنت را باور کنیم در حالیکه ذره ذره ی وجودمان به بودن در کنارت عادت کرده بود ؟ چگونه می توانیم باور کنیم که دیگر سنگ صبورمان پای درد دلهایمان نمی نشیند و تسلی خاطرمان نخواهد شد ؟ چه کسی جای تو را در دلهای آکنده از دردمان پر خواهد نمود ؟ چگونه می توانیم به فرگ برگردیم در حالیکه جای جای این جاده خاطرات با تو بودن را در دلمان زنده می کند و داغ ما را تازه می گرداند ؟ کریم جان ! اگر جواب ما را نمی دهی لااقل گریه های حمید و سعید و سارایت را جواب بده . آنها که هنوز منتظر دستان پر از مهر و محبّت و آغوش گرم تواند . کجایی تا ببینی سارا کوچولویت هر روز برایت زنگ می زند تا در برگشت برایش عروسک و یا چیزهای دیگر بخری و در آخر هم با گریه می گوید : « بابا جون اگه عروسک گیرت نمی آد خودت برگرد من خودتو می خوام آخه خیلی دلم برات تنگ شده می دونی چند روزه رفتی سفر ؟ » سعیدت را ببین چه آرام شده او دیگر شیطنت نمی کند حتی کمتر به کوچه می رود تا تو از او راضی باشی و پیشش برگردی . حمیدت را ببین که در گوشه ای می نشیند و به آوای دل انگیز کلام وحی گوش جان می سپارد تا روحت از نو گلی که پروراندی راضی و خشنود گردد . گویی او کم کم دارد رفتنت را و یتیمی و درماندگی خود را باور می کند آخر یتیمی برای او خیلی زود بود او هنوز 11 بهار را پشت سر نگذاشته است هنوز به حامی نیاز دارد امّا اکنون او باید به درد یتیمی خواهر و برادرش برسد . روستایت چکونه فقدانت را تحمل کند درحالیکه که ذره ذره خاک اینجا منتظر قدوم پرخیر و برکتت هستند چرا که سالها بود جز تو آبادگری نمی شناختند پیرمردان و پیرزنان و درماندگان منتظر دستان یاری گرت هستند . کدام دستها جای دستان مهربانت را برایشان پر خواهد کرد و آنها را در سختی ها یاری خواهد نمود ؟ آرام آرام ماه مهر ، ماه مهربانی معلّم به دانش آموز فرا می رسد امّا چه کسی جای تو را خواهد گرفت ؟ کدام معلّم دلسوزتر از تو خواهد آمد تا دست این نوباوگان را در تاریکی های جهل و نادانی گرفته و آنها را به روشنایی علم و ایمان رهنمون گردد ؟ کدام دست مهربان با گرفتن دست این نوگلان الفبای زندگی را به آنان خواهد آموخت کدام ترنّم صدای دلنشین و مهربان آنان را به اظهار نیاز به درگاه الهی ترغیب خواهد نمود ؟ کدام دست نوازش بچّه های یتیم را به زندگی امیدوار خواهد نمود . امّا انگار تو کارمند این اداره نبودی چرا که در مراسم چهلمین روز غروبت نه خود زحمت شرکت در مراسم را کشیدند و نه حتی با ارسال یک پیامک همکاران را برای شرکت در مراسم با خبر نمودند .
ادامه مطلب ... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لينك هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|